آنک منم پا بر صلیب باژگون نهاده

شعر و ادبیات فارسی، اجتماعی

آنک منم پا بر صلیب باژگون نهاده

شعر و ادبیات فارسی، اجتماعی

کجای این شب تیره، بیاویزم قبای ژنده خویش را...

بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه تاریک من

که ذره ای با آن، نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اتاق ام

دارد از خشکی اش می ترکد

چون دل یاران که در هجران یاران

قاصد روزان ابری، داروک!

                  کی می رسد باران؟

 نیما