آنک منم پا بر صلیب باژگون نهاده

شعر و ادبیات فارسی، اجتماعی

آنک منم پا بر صلیب باژگون نهاده

شعر و ادبیات فارسی، اجتماعی

فانتزی

آشیان کوچک دهانت را می پویم

و شیار گونه هایت را با انگشتان لرزانم می پیمایم

پرندگان سینه ات با دستان بی تاب من

چه سرودها خواهند کرد  

آن دم که آرام آرام می نوازمشان

تن نمناکت یاد آورد کدامین دشت باران زده را خواهد بود

به هنگامی که عطش گونه آسمان را می نوازد

و ابریشم نفس هایت بر گونه های سرد من 

راز کدامین نسیم را

 با خود به گوش سروها خواهد رسانید

ای پیکرت هم گون ترین ترانه هستی

مرا به ساحل دستانت بشارتی ده

نظرات 7 + ارسال نظر
وحید پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ق.ظ http://www.arinoos.com

سلام
دو مطلب در مورد ماهواره و ارتباط آن با فحشا و فقر و فحشا نوشته ایم.
خوشحال می شویم اگر به ما سر بزنید.

نازنین مهرا پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ق.ظ

بنفشه
سنگین نفس می کشد
و می وزد سبک
با نسیم
و عشق
پرواز عطر
روی رقص پروانه
در دلم...

سلام پرهام!
فانتزیت عطرآگین بود...

سایه جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 05:13 ب.ظ http://hoorno.blogsky.com/

پرهام عزیز
از شعر زیباتون حقیقتا لذت بردم.
تن نمناکت یاد آورد کدامین دشت باران زده را خواهد بود

به هنگامی که عطش گونه آسمان را می نوازد

این بخش از شعرت مرا به یاد فلسفه هندو ها می اندازد که زن را زمین و مرد را آسمان میدانند و بارش باران بر روی زمین خشک...
درود بر تو

تینا یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.aznakoja.blogfa.com

چقدر خوب
چقدر قشنگ
چقدر لطیف...


تن تن تن !
و از بزرگ ترین لذت های زندگی ست
هم اغوشی...و بازی با عشق به نرمی...
و خوش به حالت پرهام اگر دور از ممنوعیت ها و تضاد های اجتماعی و فر هنگی
عاشق میشوی و تن به بازی لطیفش میدهی...
من از این شعر لذت بردم
عاشق بمان
و بوسه هایت همیشه گرم...

سردبیر دیپلم جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.dedarazad.blogfa.com

سلام
تبریک می گم خیلی قشنگ بود واقعن که حال کردم با این شعرت
جدن

مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.sheida2010@yahoo.com


تو به من خندیدی

ونمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

وتو رفتی وهنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

میدهد آزارم

ومن اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا

خانه کوچک ما سیب نداشت؟؟؟؟

بهبد یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://psychologypower.blogfa.com

سلام
مرسی خیلی عالی بود
ممنون از انرژی و زمانی که صرف میکنید .

شاد و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد