آشیان کوچک دهانت را می پویم و شیار گونه هایت را با انگشتان لرزانم می پیمایم پرندگان سینه ات با دستان بی تاب من چه سرودها خواهند کرد آن دم که آرام آرام می نوازمشان تن نمناکت یاد آورد کدامین دشت باران زده را خواهد بود به هنگامی که عطش گونه آسمان را می نوازد و ابریشم نفس هایت بر گونه های سرد من راز کدامین نسیم را با خود به گوش سروها خواهد رسانید ای پیکرت هم گون ترین ترانه هستی مرا به ساحل دستانت بشارتی ده |
![]() |
سلام
دو مطلب در مورد ماهواره و ارتباط آن با فحشا و فقر و فحشا نوشته ایم.
خوشحال می شویم اگر به ما سر بزنید.
بنفشه
سنگین نفس می کشد
و می وزد سبک
با نسیم
و عشق
پرواز عطر
روی رقص پروانه
در دلم...
سلام پرهام!
فانتزیت عطرآگین بود...
پرهام عزیز
از شعر زیباتون حقیقتا لذت بردم.
تن نمناکت یاد آورد کدامین دشت باران زده را خواهد بود
به هنگامی که عطش گونه آسمان را می نوازد
این بخش از شعرت مرا به یاد فلسفه هندو ها می اندازد که زن را زمین و مرد را آسمان میدانند و بارش باران بر روی زمین خشک...
درود بر تو
چقدر خوب
چقدر قشنگ
چقدر لطیف...
تن تن تن !
و از بزرگ ترین لذت های زندگی ست
هم اغوشی...و بازی با عشق به نرمی...
و خوش به حالت پرهام اگر دور از ممنوعیت ها و تضاد های اجتماعی و فر هنگی
عاشق میشوی و تن به بازی لطیفش میدهی...
من از این شعر لذت بردم
عاشق بمان
و بوسه هایت همیشه گرم...
سلام
تبریک می گم خیلی قشنگ بود واقعن که حال کردم با این شعرت
جدن
تو به من خندیدی
ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
وتو رفتی وهنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت؟؟؟؟
سلام
مرسی خیلی عالی بود
ممنون از انرژی و زمانی که صرف میکنید .
شاد و پیروز باشید